✿♡تنها✿♡
پسرتنها
خیلی سخته خیلی سخته از عشق یه نفر بسوزی اما نتونی بهش بگی خیلی سخته یه مدت با یکی باشی به خیال اینکه دوست داره اما بعد بفهمی اینا همش ساخته ذهن خودت بوده و اصلا از اول عشقی وجود نداشته اون موقع است که می شکنی نمی دونی چی کار کنی از یه طرف دلت پیش اونه از یه طرف می دونی که دوست نداره مجبوری به اون فکر نکنی چی کار می کنی اون موقع است که یاد این شعر می افتی:
حتی با کلیدی که در دستم بود فقط دربهای پشت سرم را قفل کردم تمام من را تو از من دزدیدی گناه من این بود که فقط دوستت داشتم چون حس مي کردم با تو عشق تو وجود من زنده شد شیشه ای می شکند ...یک نفر می پرسد... چرا شیشه شکست؟ دست خودم نیست اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست! دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم. دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم! دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.. چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی! که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری...... از آینه پرسید که چرا دیر کرده است؟ نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟ خندیدم و گفتم: او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند دیر کرده است گفتم هوا سرد بوده گفتم از عشق من چنین مگوی گفت :خوابی؟او سالهاست که دیر کرده است!
اونی که یه وقتی تنها کسم بود
تنها پناه دل بی کسم بود
تنهام گذاشت رفت
رفت از کنارم
از درد دوریش من بی قرارم
خیال می کردم پیشم می مونه
ترانه ی عشق واسم می خونه
خیال می کردم یه هم زبونه
نمی دونستم نامهربونه
با اینکه رفته اما هنوزم
از داغ عشقش دارم می سوزم
فکر وخیالش همش باهامه
هر جا که می رم جلو چشامه
دلم می خواد تا دووم بیارم
رو درد دوریش مرهم بزارم
اما نمی شه راهی ندارم
نمی تونم من طاقت بیارم
چون با وجود تو احساس مي کردم دوباره متولد شدم
يه احساسي که تو اصلأ شايد هيچ وقت نفهميدي يعني چه.
هرچي عشق واحساس داشتم به پات مي ريختم.تو هم تظاهر مي کردي يه وقت کم نياري.
به خاطر همين هر روز بيشتر از ديروز دلم برات تنگ مي شد.
اونقدر لايق دونستمت که دو دستي قلبم رو تقديمت کردم.
تو هم به اصطلاح نامردي نکردي.دودستي اونو چسبيدي و گفتي خوب ازش نگهداري مي کنم.مطمئن باش جاي خوبي سپرديش.هميشه مي گفتي من با همه آدم بدا فرق دارم.من مثل اونا نيستم.
مي دوني اعتماد کردن يعني چه؟اعتماد خيلي سخته خيلي.اونم توي اين زمونه نامرد.اما من به حرفات.به نگاهات وبه چشمات اعتماد کردم.
درست زماني که بهت عادت کردم بي احساسي رو تو وجودت ديدم. ديدم که کم کم داري روي تموم احساسات من پا مي ذاري.
ديگه باورت ندارم.نمي خواستم اين رو بگم...
اما تو رفيق نيمه راهي.بارها بهم ثابت شد.هر دفعه خودم رو دلداري مي دادم که همه چي درست مي شه اما نه تو هيچ وقت نخواستي من رو بفهمي چون هر وقت بهت احتياج داشتم...هروقت احساس تنهايي مي کردم وبه دلگرميت نياز داشتم پشتم رو خالي کردي و من رو تنها گذاشتي...اينه رسم رفاقتت؟!!
کاش مي فهميدي با قلبي که امانت گرفتي بد تا کردي.حالا مي دونم تو با همه آدم بداي ديگه فرق داري...آره فرق داري.همه ي آدم بدا قلب ديگران رو يه بار مي شکنن.اما تو روزي چند بار قلب من رو مي شکني.روزي چند بار من رو مي کشي و دوباره زنده مي کني.بارها رو قلب شکسته ام پا گذاشتي و له کردي و بي تفاوت گذشتي.
مي دوني چيه؟نه نمي دوني يعني هيچ وقت نخواستي بدوني.هيچ وقت حاضر نشدي حتي يه بار به خاطر کسي که هميشه به خاطر تو غرورش رو له مي کرد از غرور لعنتيت دست بکشي.ديگه مي خوام دوست نداشته باشم.شايد اينجوري يه ذره بتوني احساس من رو درک کني.نمي دونم...شايدم مثه بقيه چيزا از اينم خيلي ساده بگذري.اما اين رو بدون ...
نمي تونم ببخشمت
مادری می گوید...شاید این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد,شیشه پنجره را زود شکست کاش امشب که دلم مثل آن شیشه مغرور شکست ,عابری خنده کنان می آمد...تکه ای از آن را بر میداشت...مرحمی بر دل تنگم می شد...اما امشب دیدم...هیج کس هیچ نگفت,قصه ام را نشنید...از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود...
به خدا بدان که این دست خودم نیست!
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!
تا عاشقت باشن...!!
باید خیانت كنی...!!
تا دیوونه ات باشن...!!
باید دروغ بگی...!!
تا همیشه تو فكرت باشن...!!
باید هی رنگ عوض كنی...!!
تا دوسِت داشته باشن...!!
اگه ساده ای ...!!
اگه باوفایی...!!
اگه یك رنگی...!!
همیشه تنهایی...!!
و یا حتی پر پر کنی زیر پایش
نمی آید
آمدنش تو را می برد ... !
! این قانون عشق است !
:قالبساز: :بهاربیست: |